معنی کاغذ چاپ

حل جدول

کاغذ چاپ

تحریر، وب

فرهنگ عمید

چاپ

تکثیر و تولید نوشته به تعداد زیاد،
نقش کردن تصویر یا نوشته برروی کاغذ یا پارچه،
تولید و انتقال فیلم بر روی کاغذ عکاسی،
(اسم) تمامی نسخه‌های یک کتاب که در یک زمان منتشر می‌شود: چاپ دوم کتاب،


کاغذ

ماده‌ای که از چوب بعضی گیاهان به‌صورت ورقه‌های نازک ساخته می‌شود و برای نوشتن، نقاشی، و مانند آن به کار می‌رود،
[مجاز] نامه،
[مجاز] هرنوع سند یا تعهد مکتوب: کاغذ داده‌بوده که دیگر در کارهای انجمن شرکت نکند،
هر نوع ورقۀ نازک: ورقهٴ آلومینیم،
* کاغذ ابری: نوعی کاغذ که بر یک روی آن نقشی شبیه ابرهای بریده چاپ می‌کنند،
* کاغذ پرزین: [قدیمی] کاغذ پرزدار که قلم روی آن گیر کند،
* کاغذ خان‌بالغی: [قدیمی] نوعی کاغذ مرغوب که در خان‌بالغ (نام قدیم پکن) می‌ساختند، کاغذ چینی، ورق صینی، قرطاس صینی،

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

چاپ

[هند.] (اِ.) نقش کردن نوشته ها و تصاویر روی کاغذ به وسیله ماشین های ویژه این کار، طبع.،~ سنگی طبع نوشته ها و غیره به وسیله تحریر بر روی صفحه مخصوص و انعکاس آن بر روی کاغذ.،~ سربی طبع نوشته ها و غیره به وسیله حروف سربی.،~ مسطح طبع نوشته ها به

لغت نامه دهخدا

چاپ

چاپ. (اِ) طبع. باسمه. عملی است که بواسطه ٔ آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه ٔ شبیه به آن تهیه کرد. (لغات نو فرهنگستان). طبع و باسمه و تافت و انطباع و تافتگی از روی خط و نوشته. (ناظم الاطباء)، چاپ اول، طبع نخستین کتابی، چاپ عبدالرحیم، طبع او. چاپ سنگی و چاپ سربی و چاپ ژلاتینی از انواع طبع است. || دروغ. گزافه. اغراق. در وجه اشتقاق این کلمه عقاید مختلف اظهار شده است. بعض دانشمندان کلمه ٔ چاپ را مأخوذ از «چاو» دانسته اند (لفظ «چاو» یک کلمه ٔ چینی است و شرح آن درجای خود بتفصیل آمده است برای اطلاع به «چاو» رجوع شود) از جمله دانشمند فقید عباس اقبال در مجله بهار سال 2 شماره ٔ 8 تحت عنوان «چاو، چاپ، اسکناس » مینویسد: «چیزی که به احتمال قوی میتوان گفت این است که دو لفظ «چاپ » و «چاپ خانه » (معمول امروزی) همان «چاو» و «چاوخانه ٔ» قدیم است که با اندک تحریف، یعنی با تبدیل «و» به «پ » به این صورت در آمده...» و نیز آقای پورداود استاد دانشگاه در تعریف لغت «چاو» نوشته اند:
«... (چاو) از این گذشته در زبان فارسی به هیئت «چاپ » و «چاپخانه » مانده که بجای کلمات عربی «طبع» و «مطبعه » بکار میرود شک نیست که این کلمه یادگار روزگار «کیخاتوخان » و از «چاو» و «چاوخانه » آن زمان است در هند هم این کلمه بجای مانده چهاب، چهاپه، چهاپه خانه، چهاپاتی و چهاپتا (چاپ کردن) موجود است ». (هرمزدنامه ص 224). اما دانشمندان دیگر با تحقیقات بیشتری که در این خصوص بعمل آورده اند اشتقاق «چاپ » را از چاو بعید می دانند و این عقیده را رد می کنند. آنان معتقدند که «چاپ » از لفظ «چهاپ » و «چهاپه » هندی گرفته شده است از جمله آقای مجتبی مینوی استاد دانشگاه در پایان مقاله ای تحت عنوان «ترجمه ٔ علوم چینی بفارسی در قرن هشتم هجری » مینویسد: «... چاپ از لفظ «چهاپه » هندی مشتق است و این جانب تفصیل این مطلب را در ذیل مقاله ای که راجع به رفتن محصلین ایرانی بفرنگستان تحت عنوان اولین کاروان معرفت، در مجله ٔ یغما نوشته بیان کرده ام.» (مجله ٔ دانشکده ادبیات شماره ٔ 1 سال سوم مهر ماه 1334). اینک تفصیل آن مطلب را از ذیل مقاله ٔ «اولین کاروان معرفت » در اینجا میاوریم: «در باب کلمه ٔ چاپ (و اینکه این لفظ از کجا آمده است) عقاید مختلف اظهار شده است و چندی پیش یکی ازفضلای ایران حدس زد که شاید این کلمه از لفظ«چاو» مغولی آمده باشد. لفظ «چاو» بر پولی اطلاق میشده است که هفتصد سال پیش در ایران از کاغذ یا چرم میساخته اند و بر آن مهر میزده اند یا علاماتی نقش میکرده اند ولی بسیار مستبعد است که این کلمه ربطی با لفظ چاپ داشته باشد. در سفرنامه های ایرانیان که در حدود صد و سی چهل سال پیش نوشته شده است کلمه ٔ طبع و چاپ مکرر آمده است و محتاج به گفتن نیست که فن چاپ در ترکیه و هندوستان و مصر زودتر از ایران رائج شد. کسانی که کتب چاپ ترکیه و مصر را دیده بودند این صنعت را به لفظ طبع و طباعت میخواندند و آنهائی که به هندوستان سفر کرده بودند و کتابهای چاپ هند را دیده بودند لفظ «چهاپه » یا «چاپ » را بکار میبردند (مثل میرزا ابوالحسن خان شیرازی و میرزا ابوطالب خان اصفهانی) - در سفرنامه ٔ میرزاابوطالب خان هر دو لفظ استعمال شده است.در زبان هندی لفظ چاپ بمعنی مُهر است و پارچه هایی را که (مثل چیت و قلمکار) بوسیله ٔ مهرها یا قالبهای چوبی نقش میکنند «چهاپانیا» و «چهاپاره » میگفته اند. وچون صنعت طباعت شبیه به همین مهر زدن و نقش کردن بوسیله ٔ قالب است همان چهاپه را در این مورد نیز بکار برده اند. در مسیر طالبی یعنی سفرنامه ٔ میرزا ابوطالب خان اصفهانی این عبارت آمده است: «ذکر کارخانه ٔ تبع (کذا) یعنی چهاپه گری کتاب و تصویر، از صنعتهای مفید است فایده ٔ چهاپه ٔ کتاب نشر علم است که علت غائی و علماء و مصنفین میباشد... و طریق آن صنعت بواسطه ٔ وجود آن در کلکته بمردم ظاهر است » پانزده سال بعد از اومیرزا صالح در سفرنامه ٔ خود نوشت که در سال 1445 م.در هلند اختراع چاپ زنی شده و در سال 1477 م. صنعت مزبور را بانگلند آورده در سال 1536 م. باسمه کردن تصاویر در بالای مس و نسخه ٔ آن بر روی کاغذ در انگلند اختراع گردیده. میرزاصالح در کتاب خود مکرر از چاپ وچاپخانه و چاپ کردن و استاد چاپ زن و چاپ شدن و چاپ زدن و از چاپ بیرون آمدن بحث میکند» (مجله ٔ یغما شماره ٔ هشتم سال ششم آبانماه 1332). بدیهی است از دو عقیده که دانشمندان درباره ٔ اشتقاق کلمه ٔ «چاپ » اظهار داشته اند عقیده ٔ دوم صائب تر و اشتقاق «چاپ » از «چهاپ » و «چهاپه » (چنانکه آقای مینوی نوشته و استدلال کرده اند) صحیح تر مینماید.
تاریخ چاپ. چاپ در چین: چنانکه میدانیم نخستین بار در جهان صنعت چاپ در کشور چین معمول گردید و چینیان زودتر از سایر ملل به این صنعت پی بردند و در صدد تکمیل آن برآمدند و کتاب چاپ کردند. درباره ٔ صنعت چاپ و چگونگی ایجاد و تکمیل آن در کشورچین بهتر است از اطلاعاتی که یک دانشمند قدیم ایرانی در آن خصوص داشته و در کتاب خود آورده است استفاده کنیم و قسمتی از مقاله ٔ مجتبی مینوی استاد دانشگاه را که در آن مقاله از آن دانشمند و کتاب او یاد کرده و مطالبی از آن کتاب نقل کرده اند در اینجا بیاوریم. مجتبی مینوی در مقاله ای تحت عنوان «ترجمه ٔ علوم چینی به فارسی در قرن هشتم هجری » می نویسند: «یکی از نسخه های خطی منحصر بفرد فارسی که در استانبول دیدم کتاب موسوم به «تانکسوق نامه ٔ ایلخان در فنون علوم ختائی »است که در عهد غازان خان باهتمام رشید الدین فضل اﷲ وزیر همدانی تهیه شده است و ترجمه ٔ قسمتی از کتب طبی و علمی چینی به زبان فارسی است و در کتابخانه ٔ ایا صوفیه بشماره ٔ 3596 محفوظ است...» (سپس مقاله ٔ خود را ادامه میدهند و پس از بیان شرح حال رشید الدین و معرفی کتاب «تانکسوق نامه....» و نقل مطالبی از فصول مختلف این کتاب مینویسند):
«این کتاب رشیدالدین تا آنجا که بنده اطلاع دارم قدیمترین مأخذ فارسی در باب وجود صنعت چاپ در چین است. چاپ کتاب را چینی ها در عصر سلسله ٔ سلاطین تانگ بکمال رسانیدند، یعنی مقارن قرن اول تا سوم هجری، شیوه ٔ متداول همان بود که وصف آن را رشیدالدین کرده است و عن قریب عین عبارات او نقل خواهد شد، یعنی روی یک قطعه ٔ چوب تمام مطالبی را که باید در دو صفحه ٔ متوالی بیاید، بعلاوه ٔ یک ستون عنوان باب و فصل و ممیزات دیگر در میان دو صفحه، وارونه میکندند و سپس آن را مرکب زده روی کاغذ برمیگرداندند و آن کاغذ را از وسط تا میزدند و کتاب هر چند ورق میشد از این اوراق تاکرده مرکب بود که پهلوی یکدیگر گذاشته میدوختند. هنوز هم همین شیوه در چین متداول است و اهل مملکت آن را بر شیوه های دیگر ترجیح میدهند. شیوه ٔ دیگری که اختراع کردند گویا در عصر رشیدالدین هنوز معمول نشده بوده و ابداع آن یا در همان عهد و یا اندکی بعدتر باید شده باشد. آن طریقه این بود که قالبهای متعدد به عده ای که برای تمام اشکال و صورتهای معمولی خط چینی لازم بود تعبیه کرده بودند و از این قالب ها عده ٔبسیاری مکعب های گلی یا فلزی متساوی بیرون میریختند که بر یک سطح هر یک از آنها نقش یکی از آن اشکال بطور معکوس و برجسته منقور بود و یا آنکه مکعب های چوبی متساوی میگرفتند و نقش وارونه ٔ هر شکلی را بر یک سمت هر مکعبی بطور برجسته نقر میکردند و مقدار بسیار زیادی از هر شکل و صورتی تهیه کرده و حاضر داشتند و این مکعب های گلی یا چوبی یا فلزی برای ایشان همان عملی را انجام میداد که امروزه حروف سربی برای ما انجام میدهد یعنی آنها را پهلوی هم مطابق مضمون و مطالبی که میخواستند چاپ شود ترتیب میدادند و «صفحه بندی » میکردند و برای عمل «طبع» بکار میبردند. خواجه رشیدالدین فضل اﷲ چنانکه گفته شد فقط از آن شیوه ٔ قدیم خبر میدهد و عین عبارت او این است: ضبطی نهاده اند که کتابی را بر صحیفه های چوب می کنند بخطی که در غایت خوبی باشد و تمام مقروء و مصحح و آن را بر کاغذ میزنند مانند آنکه نقاشان نقش بر چوب کرده قالب میزنند تا همه متساوی و راست و نیکو و آسان باشد و آنچه کاتبی بسالی نویسد به یک روز قالب برزنند و کاغذ تنک خطایی که میسازند غرض از تنکی آن آن است که قالب نیک در آن نشیند و نقش درست بیرون آید و الا کاغذ چنین تنک نساختندی و سیاهی نیز چنان ساخته که لایق قالب زدن باشد و هر چند قالب بریک روی کاغذ می زنند و یک روی دیگر صرفه میرود لیکن در تنکی و آلت کاغذ و حجم کتاب دو سه چندان توفیر باشد و نیز کاغذ از پوست درخت توت و درخت نی و میان انواع نی...، و میان آن مانند میان چوب پوسیده میباشد، میکنند تا عظیم آسان و کم بضاعت و اندک قیمت بود... حکمت در وضع خط و فواید آن و آسانی کتاب و آسانی ساختن کاغذ و هرچه بدان تعلق دارد که مصلحت و مدار ملک و ضبط آن بقلم راست آید، این معانی است که شرح داده شد.
خواجه رشیدالدین در مقدمه ٔ قسمت تاریخ ختای از جامعالتواریخ هم طریقه ٔ فن چاپ را بیان کرده است و داود بناکتی در تاریخ خود آن فصل را نقل کرده بدین عبارت: «آنگاه به موجبی که عادت ایشان است از آن کتاب نسختها کرده و میکنند چنانکه در آن هیچ تغییر و تبدیل و زیادت و نقصان نمی تواند بود و آن چنان است که چون بهترین کتب آن تواند بود که درست باشد و خطش بغایت خوب و مجال تغییر و تبدیل در آن نه، رعایت این هر سه معنی را وصفی کرده اند که هر کتاب که نزد ایشان معتبر افتاد خطاطی خوش نویس را حاضر کرده اند تا هر صفحه ای از آن کتاب به خطی پاکیزه بر لوحی نوشته است و تمامت دانندگان آن قسم باحتیاط تمام مقابله و تصحیح آن کرده و خط خویش بر ظهر آن لوح مثبت گردانیده، آنگاه نقاران ماهر استاد را فرموده تا آن را نقاری کرده اند و چون از تمامت کتاب بر این طریقه نسخت گرفته اند و بر هر یک عدد آن بر توالی نوشته، آن لوحها را همچون سکه ٔ دارالضرب در کیسه ها به مهر امناو معتمدان معین سپرده اند و در دکانهای مخصوص به آن مصلحت مضبوط نهاده و بر آن عمال تمغائی معین و مقرر گردانیده، بهر وقت که کسی نسخه ای از آن خواهد پیش آن جماعت برود و حقوق معین دیوانی و مؤنات آن بدهد ایشان آن لوحهای آن کتاب بیرون آرند و بر مثال سکه ٔ زربر اوراق کاغذ نهند و به وی تسلیم کنند و بدین طریقه ممکن نیست که در هیچ کتابی از کتب ایشان زیادت و نقصان تواند بود. بدان سبب بر کتاب مذکور (یعنی کتاب تاریخ ختای که سابقاً ذکر شد) اعتماد کرده نقل تاریخ ایشان میرود».
چاپ در اروپا: صنعت چاپ را در اروپا یکنفر آلمانی بنام «گوتنبرگ » (هانس یا جوهانس ژنفلیش متولد سال 1400- وفات 1468 م.) اختراع کرد و اول دفعه با چاپ سنگی آزمایشهایی نمود و کتابهایی بچاپ رسانید که از آن جمله تورات 36 سطری و تقویم 1448 م. را باید نام برد و بعد درباره ٔ چاپ با حروف متحرک (چاپ سربی) نیز مطالعات خود را ادامه داد و افتخار کشف این صنعت مهم و مفید برای همیشه بنام او ثبت گردید. رجوع به گوتنبرگ شود.
چاپ در ایران: صنعت چاپ از طریق اروپا به ایران راه یافت و نخستین بار در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار و به همت و مساعدت عباس میرزا نایب السلطنه چند تن از ایرانیان فن چاپ کردن را در اروپا آموختند و دستگاه چاپ حروفی (چاپ سربی) و چاپ سنگی را از اروپا به ایران آوردند. در خصوص اینکه چه کسی اول دفعه چاپخانه در ایران دایر کرده و اولین مطبعه از نوع چاپ سربی یا چاپ سنگی بوده و دستگاه چاپ در کدام یک از شهرهای ایران زودتر بکار افتاده، عقاید مختلف است. لیکن از مجموع تحقیقات و مطالعاتی که تاکنون در این باره بعمل آمده مسلم شده است که نخستین بار دستگاه چاپ حروفی (سربی) که به ایران وارد شده در شهر تبریز دایرگردیده است بشرحی که مجتبی مینوی استاد دانشگاه در مقاله ٔ (کاروان معرفت) نوشته و توضیح داده اند این دستگاه چاپ سربی و اولین مطبعه ٔ فارسی را میرزا صالح شیرازی (که از طرف عباس میرزا نایب السلطنه برای تحصیل همراه چهار ایرانی دیگر به اروپا اعزام شده بود) درانگلستان خریده با خود به ایران آورد و در شهر تبریز دایر کرد.
برای توضیح و تفصیل بیشتر نخست مقاله ای را که به تاریخ 28 آذر ماه 1290 هَ. ش. در شماره ٔ پنجم سال دوم دوره ٔ جدید روزنامه ٔ کاوه تحت عنوان «چاپخانه و روزنامه در ایران » چاپ شده و بعد قسمتی از مقاله ٔ (کاروان معرفت) را که بقلم مجتبی مینوی در شماره ٔ هشتم سال ششم مجله ٔ یغما درج گردیده است عیناً نقل میکنیم. روزنامه ٔ کاوه مینویسد: «چاپخانه و مطبعه و بصمه خانه که به هر سه لفظ در ایران دائر است، معلوم است که از فرنگستان به ایران آمده ولی این لفظهای مختلف هر یک منشاء دیگری دارد: لفظ مطبعه که عربی است محتاج بشرح نیست چه واضح است که از طباعت و طبع که به همین معنی بوده اخذ شده. منشاء لفظ «چاپ » که در هندوستان گاهی «چهاپ » هم نوشته میشود برنگارنده کاملاً روشن نیست بعضی ها آن را مأخوذ از کلمه ٔ «چاو» مغولی یا چینی که اسم اسکناس و پول کاغذی بوده که در عهد گیخاتوخان پادشاه مغول در ایران رایج شد (و شرح آن درکتب و تواریخ ثبت است) فرض کرده اند ولی مأخذ این فقره معلوم نیست. نگارنده احتمال میدهد که این لفظ ازهند به ایران آمده باشد و شاید هم اصلاً لفظ هندی باشد. لفظ «بصمه » یا «باصمه » اگر چه ظاهراً ترکی بنظر می آید و حالا بطور اسم مصدر از فعل «بصمق » عثمانی یا «باصماخ » در ترکی شرقی استعمال میشود و عمل طبع را هم در زبان ترکی فعلا «باصمق » میگویند و مشتقات آن را در مقام «طبع کردیم » و «طبع شده » استعمال میکنند با وجود این منشاء اصلی آن درست واضح نیست چه این لفظ از قدیم یعنی از عهد مغول معمول بوده و در آن عهد میان مغولها بتصویر پادشاهان مغول «بصمه » میگفتند. ظاهراً اولین مطبعه هم که به ایران آمده معروف به بصمه خانه شده بود چنانکه «آنژدوسن ژوزف از مبشرین و پادریان فرقه ٔ نصارای کرملیط از اهل طولوز در کتاب «لغت فرنگی و پارسی » خود که درحدود سنه ٔ 1081 تألیف کرده و در سنه ٔ 1096 بطبع رسانیده در تحت عنوان کلمات «باصمه خانه، کارخانه بصمجی، مطبع» (صفحه ٔ 415 از آن کتاب) چنین مینویسد: «حضرات پادریان کرملیت میدانی میر بصمه خانه ٔ عربی و فارسی در عبادتخانه ٔ خودشان در اصفهان برپا و دایر کرده بودند و هنوز دارند. ارامنه نیز در جلفه بصمه ٔ ارمنی دارند». بعد از این جمله شرح میدهد ومیگوید که هیچکدام از مطبعه ها عاقبت پیشرفت نکردند و این بسبب خشکی مفرط هوا است. از عبارت فرانسوی این کشیش که به لفظ «پدران قدیم ما» گفته استنباط میشود که مطبعه ٔ مزبور در اوایل قرن یازدهم هجری به ایران آمده چه مبشرین مسیحی کاتولیک از اوایل این قرن به اصفهان آمده وبرقرار شدند ابتدا فرقه ٔ اوگوستین های پرتگالی در سنه ٔ 1011 و بعد از آنها فرقه ٔ کرملیت های اصلاح شده در سنه ٔ 1016 بعد فرقه ٔ کاپوسن های فرانسوی در سنه ٔ 1038 و فرقه ٔ یسوعیین (ژزویت) در سنه ٔ 1055 و کمی بعد از آنها دومینیکن ها در اصفهان برقرار شدند. پس ورود مطبعه را به ایران ممکن است در حدود سنه ٔ 1020 تا 1030 دانست که همین کرملیت ها آوردند و ابتدا بعضی اوراق بزبان عربی و فارسی در ادعیه و اذکار مسیحی طبع کردند. در جلفای اصفهان هم ارامنه از قدیم الایام یک چاپخانه ٔ ارمنی داشته اند. این مطبعه بنا بر قول هوتم شیندلر «تقریباً سی سال بعد از اینکه شاه عباس اول در سنه ٔ 1013 چند هزار خانواده ٔ ارامنه را از جلفای قفقازیه به اصفهان کوچانید و در نزدیک آن شهر ساکن ساخت کتب متعدد با حروف ارمنی چاپ کرده ابتداء از تاریخ 1050 در کتابخانه ها موجود است و قسمتی از حروف قدیم الحال هم در نمازخانه ٔ جلفا حاضر است در این زمان چاپخانه ٔ ارمنی با حروف جدید کار میکند» در دائره المعارف بریتانیا در ماده ٔ «ادبیات ارمنی » نیز ذکر یک ورق بزرگی بزبان ارمنی چاپ جلفای اصفهان شده که در سنه ٔ 1050 طبع شده. موضوع این ورقه دینی است و عبارت است از گزارش پدران کویر از این فقره معلوم میشود که دخول مطبعه ٔ عربی در ایران قبل از دخول آن در عثمانی بوده چه در عثمانی ابتدا در سنه ٔ 1141 بود که چاپ عربی آمد و اولین کتاب مطبوع با آن حروف ترجمه ٔ ترکی صحاح جوهری بود اگر چه طبع با حروف دیگر در عثمانی قدیمتر است و ابتداء در سنه ٔ 894 نخستین مطبعه از طرف یهودیها در اسلامبول بنا شده و در سنه ٔ 953 اولین کتاب عربی که در آن مطبعه چاپ شد تورات عربی بود ولی با حروف عبرانی. خود ایرانیها سالیان دراز بی مطبعه بودند و ابداً در خیال آن نبودند و مثل سایر آثارتمدن، مطبعه نیز خیلی دیر به ایران رسید. شاردن سابق الذکر در کتاب سیاحت نامه ٔ بزرک و معروف خود گوید: «ایرانیان صد دفعه تا حال خواسته اند مطبعه داشته باشند، فواید و منافع آن را میدانند و می بینند و ضرورت و سهولت آن را می سنجند لیکن تا حال کامیاب نشده اند. برادر وزیر اعظم (یا مجتهد بزرگ ؟) که آدم خیلی عالم و مقرب شاه است در سنه ٔ 1087 از من خواست تا عمله ای از فرهنگ بیاورم که این کار را بایرانیان بیاموزد و کتب مطبوعه ٔ عربی و فارسی را هم که من به او داده بودم بشاه نشان داده و اجازه گرفته بود ولی وقتیکه پای پول بمیان آمد همه چیز بهم خورد» نه تنها در زمان شاردن بلکه صد سال بعد هم ایرانیان همتی در باب مطبعه نکردند تا وقتیکه در زمان سلطنت فتحعلیشاه اولین مطبعه در تبریز برقرار شد. در باب این مطبعه ٔ مرحوم هوتم شیندلر چنین مینویسد: «در سال 1233 شخصی موسوم به آقازین العابدین تبریزی اسباب آلت مختصر باسمه خانه ٔ طیبوگرافی یعنی چاپ حروفی به تبریز آورده در تحت حمایت عباس میرزا نایب السطنه که در آن زمان حکمران آذربایجان بود مطبعه ٔ کوچکی را برقرار نمود و بعد از مدتی کتابی را موسوم به «فتح نامه » تمام کرد. این کتاب نخستین کتابی بود که در ایران بحروف عربی مطبوع شد. مصنف کتاب مذکور میرزاابوالقاسم قایم مقام بود و قصه ها گفته از جنگی که در سال 1227 میان دولتین روس و ایران واقع شد و بتوسطصلح نامه ٔ گلستان مورخه ٔ 12 اکتبر 1813 م. / 16 ذی القعده 1228 هَ. ق. به انتها رسید. «فتحعلی شاه میرزا زین العابدین را در سال 1240 بدارالخلافه احضار کردو میرزای مزبور ابتدا به منزل ملک الشعرای ثانی آمد ولی چون ملک از این کیفیت بصیرتی نداشت منوچهرخان معتمدالدوله میرزا را جذب کرد و در تکیه ٔ منوچهرخان منزل داد. کمی بعد از آن میرزا زین العابدین قرآن مجید اعلی را بخط مرحوم میرزای تبریزی که به «قرآن معتمدی » مشهور شد بچاپ حروفی ؟ درآورد. چند نفر پیش میرزا زین العابدین شاگرد بودند و یکی از آنها مرحوم میرباقر بود که بعدها نسخه ٔ ناسخ التواریخ تألیف لسان الملک را بچاپ لیتوگرافی درآورد: «در مآثر سلطانی که بسعی و استادی ملامحمدباقر تبریزی در اواخر شهر رجب 1241 هَ. ق. در تبریز بچاپ حروفی بطبع رسیده نیز در ضمن وصف طبع اشاره به میرزازین العابدین مزبور هست «که به اهتمام منوچهرخان مجلدات از کتب حدیث باسمه کرده » بعد از فوت عباس میرزا (سنه ٔ 1249 هَ. ق.) مطبع طیبوگرافی تبریز موقوف شد...
«طیبوگرافی یعنی چاپ حروفی طهران در سال 1261 موقوف شده بود و آنکه در تبریز بود تقریباً ده سال قبل از آن بسته شده بود. در سال 1246 شخصی روسی اسباب مختصری چاپ سنگی یعنی لیتوگرافی به تبریز آورد اما تا سال 1256 خیلی ثمر نبخشید بعد از آن تاریخ خوب عمل کرد. در سال 1259 آقاعبدالعلی اسباب لیتوگرافی بطهران آورد و بدون تأخیر مشغول کار شده در همان سال نخستین کتاب چاپ سنگی که در طهران بطبع رسید کتاب «معجم فی آثار ملوک العجم » (بود) تألیف میرزا عبداﷲبن فضل اﷲ. و تاریخ پطر کبیر (نیز) بسعی او تمام شده آقا عبدالعلی بعد از چندی کارخانه را به آقا میرباقر واگذار نمود. چاپ خانه ٔ سنگی در دارالعلم شیراز تقریباً در سال 1254برقرار شد ولی گویا غیر از یک کتاب (قرآن مجید) کاری نکرد. در اصفهان تقریباً در سال 1260 عمل لیتوگرافی شروع کرد و کتاب رساله ٔ حسینیه بطبع رسید». تا اینجا عین کلام مرحوم شیندلر بود. در یک کتاب فرانسوی موسوم به «مطبعه در خارج ازفرنگستان که مؤلف آن امضای مجهول «یک کتاب شناس » میکند و تاریخ مطبعه ها را در بلاد عالم غیر از فرنگستان بترتیب حروف تهجی اسامی شهرها و ممالک ذکر میکند و در سنه ٔ 1319-1320 هَ. ق. (1902 م.) در پاریس بطبع رسیده در باب اولین مطبعه در ایران در ماده ٔ تبریزگوید:
«دکتر کوتون گوید که در سنه ٔ 1822 م. (1238-1239 هَ. ق.) جوانی میرزا جعفر نام اولین مطبعه ٔ سربی را در این شهر (یعنی تبریز) دائر کرد و کتاب اول که چاپ شد گلستان بود که بنا بقول ساسی و کاترمر در سال 1824 م. (1240-1241 هَ. ق.) و بقول کوتون مشارالیه در سنه ٔ 1825 م. (1241-1242 هَ. ق.) چاپ شده بعد از آن تاریخ قاجاریه تألیف عبدالرزاق بن نجفقلی در آن مطبعه چاپ شده. (معلوم است که قول هوتم شیندلر در این باب صحیح تر و معتبرتر است). ایضاً در کتاب مزبور در ماده ٔ طهران نیز شرحی بنقل از روزنامه ٔ جمعیت آسیایی مبشرین انگلیسی درباره ٔ اولین کتب مطبوعه در طهران درج میکند و میگوید آن کتب در کارخانه ٔ معتمدالدوله به اهتمام ملاعباسعلی به چاپ رسیده اند و اسامی بعضی از آن کتب را میدهد. درمقدمه ٔ رساله ای که جناب آقا میرزا محمدعلی خان تربیت در تاریخ جراید ایرانی تألیف کرده اند و موسوم است به «ورقی از دفتر تاریخ مطبوعات ایرانی و فارسی » که ترجمه ٔ انگلیسی آن را جناب استاد برون نشر کرده اند ونسخه ٔ فارسی هنوز بدبختانه بطبع نرسیده نیز اطلاعات ذیل درباره ٔ اولین مطبعه در ایران ثبت است: «...در حدود سال 1240 عباس میرزا نایب السطنه میرزا جعفر نام تبریزی را بمسکو فرستاد که یک دستگاه چاپخانه ٔ سنگی بیاورد و آن صنعت را نیز بیاموزد. وی دستگاهی به تبریز آورده و دایر کرد. مشهدی اسد آقا باصمه چی معروف تبریزی که خودش حالا (یعنی در وقت تألیف کتاب در سنه ٔ1330) زنده و مطبعه ٔ قدیمش هنوز در تبریز دائر است روایت میکند که میرزاصالح شیرازی وزیر طهران میرزا اسداﷲ نامی را از اهل فارس با مخارج زیاد برای یاد گرفتن صنعت چاپ به پترسبورگ فرستاد و مشارالیه پس از مراجعت در تبریز بدستیاری آقا رضا (پدر مشهدی اسدآقا راوی این روایت) مطبعه ٔ سنگی (لیتوگرافی) تأسیس نمود و اولین نسخه ای که در آن مطبعه چاپ شد قرآن مجید بود بخط میرزا حسین خوشنویس معروف. بعد از پنج سال شاه این مطبعه را با اجزاء و عمال آن به طهران خواست و اولین نسخه ای که در طهران طبع شد دیوان نشاط (میرزاعبدالوهاب معتمدالدوله متخلص به نشاط) بود» در کتاب موسوم به «کتاب شناسی شرقی » تألیف زنکر و در کتاب «کتاب شناسی ایران » تألیف شواب و کتاب فهرست کتب عربیه و فارسیه و ترکیه منطبعه در اسلامبول و مصر و ایران و موجوده در موزه ٔ آسیائی پترسبورک تألیف دورن که در پترسبورک در سنه ٔ 1866 میلادی طبع شده اسامی کتب زیادی از قدیمترین مطبوعات ایران ثبت است که چند فقره از آنها را که مهم ترند ذیلا درج میکنیم و خصوصاً سه چهار فقره که اول ذکر میشوند برای اصلاح بعضی فقرات آنچه از هوتم شیندلر نقل شد مفید است: رساله ٔ حسینیه چاپ اصفهان بقول زنکر در سنه ٔ 1244 و بقول دورن بتاریخ غره ٔ رحب سنه ٔ هَ. ق. قرآن چاپ شیراز سنگی سنه ٔ 1840 م. (1244-1245 هَ. ق.) بقول زنکر، محرق القلوب نراقی چاپ طهران سنه ٔ 1229 بقول شواب و سنه ٔ 1248 بقول دورن، جلاء العیون و عین الحیوه و حیاهالقلوب و مفتاح النبوه سنه ٔ 1240 بقول دورن، نخبه ٔ کلباسی (رساله ٔ عملیه ٔ فقه) چاپ اصفهان سنه ٔ 1246 بقول دورن، گنجینه ٔ معتمدالدوله میرزا عبدالواهاب متخلص به نشاط چاپ طهران سنه ٔ 1266 بقول دورن، علاوه بر اینها که ذکر شد باز اسامی خیلی کتب دیگر در مآخذ مزبوره موجود است که از سنه ٔ 1239 به این طرف در تبریز طهران و اصفهان چاپ خورده. از بعضی دلایل و قراین معلوم میشود که در همانوقت که در تبریز چاپخانه ٔ سربی اولی دایر بود، چاپخانه ٔ دیگری نیز در طهران در حدود سنه ٔ 1240 دائر بوده است بدون آنکه مطبعه ٔ تبریز به طهران نقل شود زیرا که در هر دو مطبعه در سال 1240 وسالهای بعد از آن کتب زیادی چاپ شده. در کتاب مشاهیرالشرق جرجی زیدان در ضمن شرح حال ناصرالدین شاه (ج 1ص 139 و 140) ظاهراً بنقل از قول میرزا مهدی مدیر جریده ٔ حکمت فارسی منطبعه ٔ مصر منیویسد که اولین مطبعه را عباس میرزا نایب السلطنه در تبریز تأسیس کرد و دو نفر از فحول علماء را یعنی میرزا صالح شیرازی و میرزا محمد جعفر تبریزی مشهور به امیر را خواسته و به مسکو و پترسبورک فرستاد و 14 دستگاه اسباب یعنی چرخ مطبعه ٔ سنگی طرز قدیم آوردند و در تبریز مطبعه ای دائر کردند. بعد از تبریز در طهران و ظاهراً بعد از شیراز و اصفهان نیز اولین شهری که مطبعه در آن پیدا شدشهر ارومی بوده که در سنه ٔ 1256 به این طرف دعات مسیحی امریکائی در آنجا یک مطبعه ٔ سربی عربی و سریانی و انگلیسی دارند. دکتر پرکین از اولین مبشرین امریکائی در ارومی در کتاب خود بعنوان (هشت سال در ایران) در باب اولین مطبعه ٔ خودشان چنین مینویسد:
«در 7 نوامبر 1840 م. (12 رمضان 1256 هَ. ق.) مطبعه چی آقای بریت از امریکا برگشته و مطبعه ٔ ما را که کوچک و قابل نقل بود آورد. در 21 نوامبر (26 رمضان) مطبعه را به کار انداخته و بعضی قطعات دعا به زبان سریانی چاپ کردیم. مسلمانان شهر نیز از ورود مطبعه ٔ ما ممنون بودند. منجم باشی ارومی به اداره ٔ ما رجوع کرده و خواهش کرد که تقویم او را برای سال 1257 هَ. ق. چاپ کنیم. در 30 نوامبر (5 شوال) شروع به طبع زبور در زبان سریانی قدیم کردیم...»
بعد از ارومی ظاهراً به ترتیب تاریخی ذیل در سایر بلاد ایران مطبعه داخل شده: بوشهر، مشهد، انزلی، رشت، اردبیل، همدان، خوی، یزد، قزوین، کرمانشاه، کرمان، گروس، کاشان. عجیب است با آنکه در ایران اول چاپخانه ٔ سربی داخل شده بود بعدها مدتهای دراز منسوخ شده و چاپ سنگی دایر شد «تا آنکه در سنه ٔ 1290 در حین مسافرت ناصرالدین شاه بفرنگستان در اثنای توقف در اسلامبول یک دستگاه چاپخانه با حروف عربی و فرنگی بقیمت پانصد لیره عثمانی ابتیاع شد و آن دستگاه را با یک نفر حروف چین روانه ٔ طهران کردند ولی در تهران اهمال شده و در بوته ٔ تعویق ماند تا آنکه در سال 1292 بارون نرمان اجازه ٔ نشر روزنامه ٔ فرانسوی به اسم پاتری (وطن) تحصیل کرده و چرخ مطبعه راتعمیر و حروف را صاف کرده و بکار انداخت » در تبریز قاسم خان پسر علیخان والی (که امروز سردار همایون لقب دارد) در حدود سنه ٔ 1317باز یک دستگاه مطبعه ٔ سربی دایر کرد. در همان اوقات یک مطبعه ٔ کوچک سرکاری هم در اداره ٔ محمدعلی میرزا ولیعهد ایجاد شد که شرح نهج البلاغه تألیف ابن ابی الحدید را در آن مطبعه چاپ کردند. امروز در خیلی از بلادمهمه ٔ ایران مطبعه موجود و دائر است و این اختراع فرنگی مفید پس از صدها اهمال و مسامحه و اجتناب از رسوم کفار عاقبت در ممالک مسلمان دائر شده و باعث شادی روح گوتمبرگ آلمانی شده است در خاتمه این را نیز بگوئیم که طبع با حروف عربی و نشر کتب عربی و فارسی دراروپا مدتهای زیاد پیش از رواج طبع در مشرق زمین بوده و قرآن و کتب تفسیر و کتب علمی مسلمین در فرنک بطبع رسیده و غالباً در مشرق زمین از روی همین چاپها یا چاپ هندوستان (برای کتب فارسی مخصوصاً لکنهو) دوباره چاپ کرده اند. قرآن مجید سیصد سال بیشتر است در اروپا بطبع رسیده در صورتی که در ممالک اسلامی خیلی بیشتر از صد سال نیست که طبع شده. (روزنامه ٔ کاوه شماره ٔ پنجم سال دوم دروه ٔ جدید مورخ 28 آذر ماه 1290 یزدگردی) در اینجا مقاله ٔ روزنامه ٔ کاوه به پایان میرسدو اکنون میپرداریم بنقل قسمتی از مقاله ٔ (کاروان معرفت) مجتبی مینوی استاد دانشگاه. در این مقاله پس ازمعرفی میرزا صالح شیرازی از چگونگی مسافرت وی به اروپا و شرح اقدامات و مطالعات او در آنجا سخن میگویندو در پایان مقاله به موضوع «چاپ » و «چاپخانه » در ایران اشاره کرده مینویسند: «.... همین که میرزا صالح دید که به احتمال قوی باید شش ماه دیگر لندن را ترک کند با خود اندیشید که چیزی به ایران ببرد که بکار دولت ایران بیاید. مدتها بود که خیال بردن یک دستگاه چاپ و وسایل صنعت باسمه (یعنی گراور کردن روی مس) بسرش افتاده بود با یک نفر استاد فن چاپ... قرار گذاشت که هر روزی دو ساعت در کارخانه ٔ او کار کند و فن چاپ را بیاموزد... به این ترتیب هر روزه از ساعت دو و نیم بعد از ظهر تا چهار و نیم به لباس انگلیسی در کارخانه ٔ چاپ زنی کار میکرد. قبل از رفتن به کمبریج میرزا صالح از آن استاد فن چاپ که به او این حرفه را آموخته بود خواهش کرد که مبلغ معتنابهی اجناس چاپ زنی وباسمه سازی با یک ماشین کوچک برایش بخرد و همین که برگشت دید که اجناس زیادی در نهایت ارزانی برایش خریده است و چون بجهت پرداخت تمام قیمت آنها وجه کافی همراه نداشت قدری پول از این و آن قرض کرد و همه ٔ آن اسبابها را در سه صندوق بزرگ بسته با سایر متعلقات شخصی محصلین بکشتی فرستادند.» مجتبی مینوی مقاله را تامراجعت میرزا صالح به ایران ادامه میدهند و سپس مینویسند: «میرزا صالح که زبان فرانسه و انگلیسی و لاتینی یاد گرفته بود، مترجم ومستشار ولیعهد شد و دستگاه چاپ را که همراه خود به ایران برده بود در تبریز به راه انداخت و این اولین مطبعه ای بود که برای چاپ کتب فارسی در سرزمین ایران دایر شد». آنگاه مجتبی مینوی به بحث درباره ٔ وجه اشتقاق کلمه ٔ «چاپ » میپردازند و بعد دنباله ٔ مطلب را چنین ادامه میدهند:
«... به هر حال خود او بود (مراد میرزا صالح شیرازی است) که این صنعت را به ایران آورد و چهار پنج سال بعد از ورود او به تبریز اولین کتاب چاپی فارسی که در ایران تهیه شده بود بیرون آمد. و چون مینویسند که دایرکننده ٔ این مطبعه ٔ سربی جوانی میرزا جعفرنام بود بعید نیست که میرزا صالح همان میرزا جعفر مهندس همسفر خود را به اداره ٔ این چاپخانه گماشته باشد بخصوص که میرزا صالح شخصاً از اعیان و رجال دولت شده بود و فرصت رسیدگی به چاپخانه را نداشت. غیر از این چاپخانه ٔ میرزا صالح یک چاپخانه ٔ دیگر نیز بزودی در تبریز دایر شد، در روزنامه ٔ کاوه مینویسند که در سال 1233 شخصی موسوم به آقا زین العابدین تبریزی اسباب و آلت مختصر باسمه خانه ٔ طیبوگرافی یعنی چاپ حروفی به تبریز آورده بعد از مدتی کتاب فتحنامه ٔ میرزا ابوالقاسم قائم مقام را چاپ کرد و در کتاب الذریعه تألیف شیخ آغا بزرگ طهرانی مینویسد که در 1234 رساله ٔ جهادیه تألیف میرزا ابوالقاسم قائم مقام در تبریز به چاپ رسیده ومن نمیدانم که از این جهادیه همان فتحنامه مقصود است یا کتاب دیگری و مرحوم محمدعلی تربیت نوشته است که «میرزا صالح شیرازی بعد از آنکه وزیر طهران شده بودمیرزا اسداﷲ نامی را از اهل فارس با مخارج زیادی برای یاد گرفتن صنعت چاپ به پترسبورگ فرستاد». بعید نیست که در این عبارت مقصود چاپ سنگی باشد نه چاپ سربی. در مآثر سلطانیه ٔ عبدالرزاق دنبلی آمده است که «اعظم تصنعات کار فرنگ باسمه کاری بود که کتب متعدده بخط نسخ و نستعلیق بیرون می آورند. یکی از هوشمندان دارالسلطنه ٔ تبریز اسباب و اقلام او را آورده چنان تتبع و تصرف در این کار کرده است که چون صفحه ای از کار بیرون می آید حسن خطش رشک گردش اقلام خوش نویسان آمده بعلاوه شیرینی شیوه نیز در باسمه کاری منظور گردیده ». ومخفی نماند که همین مآثر سلطانیه یکی از اولین کتابهایی است که در ایران چاپ شد و در خاتمه ٔ آن می گوید: «این نسخه ٔ جدید که موسوم به مآثر سلطانی است در تبریز بسعی و استادی جناب ملامحمد باقر تبریزی بتاریخ اواخر رجب 1241 اختتام پذیرفت... و سوای این کتاب مستطاب در دارالخلافه ٔ طهران میرزا زین العابدین تبریزی به اهتمام منوچهرخان (معتمدالدوله) مجلدات از کتب حدیث باسمه کرده تجار و اهل معاملات باطراف ولایات میبرند و خرید و فروخت میشود». کتابهای دیگری که در همین سالها چاپ شد عبارت بود از گلستان سعدی و محرق القلوب و عین الحیاه و حیاه القلوب و قرآن و حق الیقین و رساله ٔ حسینیه وزاد المعاد و بوستان سعدی و ترجمه ٔ کتاب جغرافیای رفائلی و غیرها، که بعضی بچاپ سنگی رسیده بود و برخی بچاپ سربی.» (مجله ٔ یغما سال ششم شماره ٔهشتم آبان ماه 1332).


کاغذ

کاغذ. [غ َ] (اِ) کلمه ٔ فارسی است. (فیروزآبادی) (منتهی الارب). قرطاس. (دهار) (ترجمان القرآن). ورق. درج. (منتهی الارب). بیاض. ورقه. طِرس.
چنین گفت رستم بایرانیان
که یکسر ببندید کین را میان
که گر نامداری ز ایران زمین
هزیمت پذیرد ز سالار چین
نبیند مگر بند یا دار و چاه
نهاده بسر بر ز کاغذ کلاه.
فردوسی.
هر چه بر کاغذ نبشته آید بهتر از کاغذ باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 366).
شاه عراقین طراز کز پی توقیع او
کاغذ شامیست صبح خانه ٔ مصری شهاب.
خاقانی.
از آنکه کاغذ در عهد تو دورویی کرد
همیشه باشد چون دشمنت نشانه ٔ تیر.
کمال اسماعیل.
نه قندی که مردم بظاهرخورند
که ارباب معنی بکاغذ برند.
سعدی (بوستان).
رقعه ٔ منشآتش که همچو کاغذ زر مییرند. (گلستان).
|| توسعاً نامه. رقیمه. مرقومه. نوشته. رقعه. تعلیقه. مراسله. مشروحه. مکتوب. کتاب:
نوشتم سخن چند بر پهلوی
ابر دفتر و کاغذ خسروی.
فردوسی.
کاغذی بدست وی داد بخواند این نقش نبشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 370). تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند تا آن کاغذ به دست دشمن نیفتد. (کلیله و دمنه). || اسکناس. لیره ٔ کاغذی. «گورگیس عواد» درباره ٔ کاغذو طریقه ٔ ساختن آن در کشورهای اسلامی نویسد: ساخت کاغذ در دوره ٔ تمدن اسلامی:
1- مقدمه: شبهه ای نیست که کاغذ از مهمترین موادی است که انسان را در مرحله ٔ علم و تمدن با قدمهای سریع پیش انداخته و در این راه به او کمکهای بزرگ کرده است چه علوم و ادبیات تا قبل از آنکه انسان به ساختن کاغذ توفیق یابد در محیط محدود محصور بود و جز یک طبقه معین دیگران به آن دسترسی نداشتند و موادی که در آن ایام برای نوشتن بکار میرفت هم استعمال وحمل و نقل آن چندان آسان نبود، هم هرگز مانند امروزمخزون کردن آنها امکان نداشت.
2- موادی که پیش از ساختن کاغذ بر روی آنها نوشته میشد: ملل قدیمه برای تدوین علوم و فنون و احتیاجات روزانه ٔ خود پیش از آنکه صنعت ساخت کاغذ معروف گردد مواد مختلفه بکار برده اند، یکی از قدیمترین این مواد که قدما در نوشتن از آن استفاده کرده اند «گِل » است. گل را قدما بصورت قالب در می آوردند و تا خشک نشده بود بر آن مینوشتند. بعد آن را به آفتاب خشک می کردند یا به آتش میپختند.کاشفین و علمای علم آثاردر عراق و سایر بلاد شرق میانه هزاران از این الواح گلی را که بر آنها بخط میخی مطالبی نوشته است بدست آورده اند. غالب لغات علمی که از میان رفته اند مثل سومریها و اکادها و آسوریها به این خط نوشته میشده. یکی دیگر از این مواد «سنگ » بوده است که دوام آن بمراتب از گل بیشتر است اما در عوض سنگین تر بودن آن بیشتر تولید زحمت میکرده، استعمال گل و سنگ بعلت اشکال حمل و نقل و بزرگی حجم چندان شیوع نداشته. غیر از این دو ماده مواد فراوان دیگری نیز در نوشتن مورد استفاده بوده که تعداد همه ٔ آنها چندان آسان نیست مثلاً ابوریحان بیرونی که در سال 440 هَ.ق. (1048 م.) وفات کرده در باب ماده ای که مردم هند برای نوشتن بکار میبرده اند چنین مینویسد: «در بلاد جنوبی هندوستان درخت بلندقامتی است مثل درخت خرما و نارگیل که میوه ٔ آن را میخورند و برگهای آن بطول یک ذراع و عرض سه انگشت بهم چسبیده است. نام آن درخت به هندی «تاری » است. مردم هند مطالب خود را بر روی این برگها مینویسند بعد آنها را بوسیله ٔ نخی از سوراخی که در میان آنها میکنند بهم میچسبانند. اما در شهرهای مرکزی و شمالی هندوستان مردم پوست درخت توز را که بهوج مینامند و پرده های روی کمان را نیز از آن میسازند و در کتابت بکار میبرند، این پوست را که بقدر یک ذراع طول و به اندازه ٔ چند انگشت باز یا کمتر از آن عرض دارد مردم میگیرند وپس از چرب کردن و صیقل دادن ابتدا سخت بعد صاف میکنند سپس بر روی آن مینویسند و اوراق آنها را که پراکنده اند به اعداد متوالی شماره میگذارند و بعد از آنکه کتاب تمام شد آن را در یک قطعه پارچه میپیچند و در میان دو لوح که بهمان اندازه ٔ کتاب اختیار شده مینهند و این قبیل کتب را «پوتی » میخوانند، مراسلات و نوشته های دیگر ایشان هم بهمین ترتیب بر روی پوست درخت توز نوشته و به این طرف و آن طرف فرستاده میشود. مسعودی که در سال 345 هَ.ق. (956 م.) مرده از یک ماده دیگری که در هند بر آن مینوشته اند و نام آن را «کاذی » میگویند ذکر میکند و معلوم نشد که این «کاذی » همان «تاری » است که ذکر آن در بیان قول ابوریحان بیرونی سابقاً گذشت یا ماده ٔ دیگری بوده است. مسعودی میگوید که: نامه ٔ پادشاه هند بخسرو انوشیروان پادشاه ایران بر روی پوست درختی بود که آن را «کاذی » میخواندند و آن را بزر سرخ نوشته بودند. این درخت که در هندوستان و چین دیده میشود درختی عجیب و زیبارنگ و بوی خوش آن مطلوب است، پوست آن نازکتر از کاغذ چینی است و پادشاهان چین و هند نامه های خود را بر آن مینویسند. ملل گذشته در نوشتن از مواد مختلفه استفاده کرده اند واین مواد اگر چه بعضی در مقابل گذشت روزگار پایدار مانده و محو نشده اند لیکن استعمال آنها به شرحی که سابقاً گفتیم بعلت کمیابی یا سنگینی یا بزرگی حجم عملی نبوده و همیشه استفاده از آن میسر نمیشده است بهمین علت عمر آنها هر قدر هم طولانی شمرده میشده نمیتوانسته است جاوید باشد بلکه پس از مدتی مردم از استعمال آنها دست برمیداشته اند ابن الندیم از علمای قرن چهارم میگوید:
«... بعد از اندک زمانی مردم مطالب خود را برای آنکه بماند بر روی سنگ و مس نوشتند... بعد بچوب و پوست درختان توسل جستند... بعضی نیز برای آنکه نوشته هاشان جاوید بماند. آنها را بر پوست درخت توز که بر کمان میکشند مینگاشتند سپس پوست را دباغی کردند و بر روی آن نوشتند مردم مصر قرطاس مصری را در این مورد بکار میبرند و آن را از نی گیاه بردی (پاپیروس) میساختند... مردم روم یا بر حریر سفید یا بر پوست نازک یا بر طومارهای مصری یا بر پوست خر وحشی کتابت میکردند و ایرانیها بر روی پوست گاومیش و گاو و گوسفند اما عرب برای نوشتن استخوان شانه ٔ شتر یا سنگهای نازک سفید یا شاخه های پوست کنده ٔ درخت خرما را بکار میبردند. چینیها بر کاغذ چینی که از نباتات خشک تهیه میکردند مینوشتند و بیشتر عایدی مملکت ایشان از این متاع حاصل میشد، کتابت مردم هند بر روی مس و سنگ یا بر حریر سفید بود قلقشندی که در سال 821 هَ.ق. (1418 م.) وفات یافته در کتاب صبح الاعشی (ج 2 صص 475- 476) وضوءالصبح المسفر (ج 1 ص 412) مطالبی در باب موضوع فوق آورده که تقریباً عین نوشته ٔ ابن الندیم است بهمین جهت ما از نقل آن خودداری کردیم فقط خواستیم که نظر خوانندگان را نیز به آن متوجه سازیم. چون بعد از آنکه مردم برای نوشتن گیاه پاپیروس را بکار برده اند قدمی جدی در راه بهبود مصالح کتابت برداشته شده بی مناسبت نمیدانیم. که در این باب مخصوصاً کلمه ای چندبگوییم.
3- کاغذهای پاپیروسی و قرطاسی: در باب کاغذهای پاپیروسی و چگونگی ساخت آنها چند تن از مستشرقین محقق تا کنون مطالعات کرده اند و الفرد بتلر که یکی از ایشان است در این باب چنین میگوید: «در مصر سفلی جنگلهای بسیاری است که گیاه پاپیروس در آنها میروید. مصریها مغز این گیاه بلندقامت زیبا را میگرفتند و آن را قطعه قطعه میکردندبعد بفشار صفحاتی از آن درست مینمودند سپس با آلتی از عاج آنها را صیقل میدادند بعد آن صفحات را بهم میچسباندند و به این ترتیب مجموعه هایی درست میکردند تادر نوشتن استفاده از آنها آسان باشد. هر سال مقدار کثیری پاپیروس از مصر از طریق بندر پرجمعیت اسکندریه بخارج حمل میشد. درست معلوم نیست که این تجارت چه وقت از میان رفت و چه پیش آمد که کشت این گیاه از مصر بر افتاد.
بلاذری در کتاب فتوح البلدان (از چ دخویه، لیدن 1866 ص 240)، میگوید که کاغذ پاپیروس را از مصر به سایر بلاد عالم مخصوصاً بممالک روم میبردند. این کاغذ را در بسیاری از مآخذ قدیمی «قرطاس » خوانده اند و سیوطی (متوفی سال 911 هَ.ق. / 1505 م.) یکی از امتیازات مصر را انواع قرطاس آن میشمارد و میگوید که آن را که بصورت طومار مهیا میشود بهترین چیز برای نوشتن است در مصر از گیاه خشک درست میکنند، این طومارها بعضی تا سی ذراع طول و بیش از یک وجب عرض دارند در اشاره بهمین قرطاسهای مصری یکی از شعراء گوید:
حملت الیک عروس الثناء
علی هودج ماله من بعیر
علی هودج من قراطیس مصر
یلین علی الطّی لین الحریر
ابن حوقل که یکی از مشهورترین جغرافیون عرب در قرن چهارم هجری است بوجود پاپیروس در جزیره ٔ سیسیل (صقلیه) اشاره میکند و میگوید در میان اراضی این جزیره اماکنی است که در آنها گیاه بربیر یعنی همان بردی که از آن طومار میسازند میرویدو من در هیچ نقطه ٔ دنیا غیر از سیسیل از این نوع بردی که در مصر هم وجود دارد ندیده ام و در این جزیره بیشتر این گیاه را در ساختن طناب جهت لنگر کشتیها به کار میبرند و مقدار قلیلی از آن را صرف ساختن طومارهایی جهت پادشاه خود میکنند ولی چون مقدار آن کافی نیست بیش از این نمیتوانند بسازند. ابوریحان بیرونی در کتاب ماللهند خود (ص 81) بوجود پاپیروس (بردی) اشاره میکند و میگوید: «قرطاسی که در مصر ساخته میشود از مغز گیاه بردی است و آن را از گوشت آن درخت میتراشند و تا نزدیک به عهد ما خلفا نوشته های خود را بر آنها مینوشتند چه اگر کسی میخواست که نوشته هائی را که بر قرطاس مصری نقش شده پاک کند یا تغییر دهد ممکن نمیشد بلکه بعلت خرابی که بر اثر این اعمال در آن نوشته ها پدید می آمد تصرف در آنها واضح میگردید». ذکر قراطیس که مفرد آن قرطاس است در قرآن کریم نیز آمده و علمای لغت آن را کلمه ای خارجی دانسته اند مثلاً جوالیقی میگوید که: «قرطاس بضم قاف و کسر آن کلمه ای قدیمی است و بعضی بر آنند که اصل آن عربی نیست. قرطاس اصلاً یونانی است مشتق از کارتس یعنی چیزی که بر آن مینویسند و معادل آن در عربی ورقه و صحیفه است. مسلمین اوراق پاپیروس را در اوایل شروع تاریخ خود از مصریان اقتباس و در نوشتن از آنها استفاده کردند و در قرن اخیر مقدار زیادی از این اوراق که بر آنها به خط عربی کتابت شده در مصر بدست آمده و پس از قرائت آن اسناد گرانبها پرده از روی بسیاری مسائل مبهم راجع به اداره ٔ مصر بتوسط مسلمین برداشته شده. از مستشرقینی که به خواندن اوراق پاپیروس عربی و تحقیق در باب آنها توجه مخصوص کرده یکی کرباچک است دیگری بکر و غیر از این دو تن جمعی دیگر نیز بوده اند ولی از تمام ایشان شاید بزرگتر علامه ٔ استاد گروهمان باشد که یک عده از اوراق پاپیروس عربی را که در کتابخانه های وینه و قاهره موجود است خوانده و مورد تحقیق قرار داده است.
###
استعمال کاغذ قرطاس مدتهای مدید بعد از فتح عراق بدست مسلمین در آنجا معمول بود و ابن عبدوس جهشیاری (متوفی سال 331 هَ.ق. / 942 م.) میگوید که ابوجعفر منصور خلیفه بانی بغداد اطلاع یافت که قرطاسهائی که در خزائن او جمع آمده زیاد شده است بهمین جهت بصالح صاحب مصلای خود گفت که آنها را از خزانه ها بیرون آورد و او را مأمور فروش آنها کرد و گفت اگرچه هرطومار از آنها را بدانگی که شش یک درهم است بخرند بفروش چه پولی که از این راه عاید شود از نگاهداری آنها بهتر است. صالح چون دید که هر طومارقرطاس در آن ایام یک درهم قیمت دارد از این کار اباکرد و دیگر به خدمت خلیفه نرفت. خود او میگوید که خلیفه فردا مرا بحضور خواست و گفت من در باب احتیاجات نوشتنی خود فکر کردم و دیدم که اوضاع مصر مورد اطمینان نیست و ممکن است به علت حوادثی که در آنجا رخ دهد فرستادن قرطاس در آن سرزمین برای ما مشکل شود و مابرای نوشتن به چیزی محتاج شویم که تهیه ٔ آن در بلاد ما میسر نگردد بهمین علت طومارهای قرطاس را بهمان حال باقی بگذار، ایرانیها حق داشتند که جز بر پوست کلفت و نازک بر چیزی دیگر نمی نوشتند و میگفتند که ما جزبر آنچه در مملکت ما فراهم میشود بر چیزی دیگر کتابت نمیکنیم. در قسمت غربی شهر بغداد یعنی در محله ٔ کرخ دربندی بود که آن را «درب القراطیس » یا «درب اصحاب القراطیس » میخواندند و ذکرآن در کتب قدما مثل جاحظ و طبری و خطیب بغدادی و عمروبن متی و ماری بن سلیمان و دیگران آمده است اما از این مؤلفین هیچیک نگفته اند که آیا در این دربند کاغذ قرطاس ساخته میشده است یا آنجا محل فروش آن بوده است. ابوسعد سمعانی که در سال 562 هَ.ق. / 1166 م. وفات کرده و در کتاب الانساب (دست راست از ورق 445، چ مارگلیوث در لیدن 1912) در ماده ٔ «القراطیسی » میگوید که قراطیسی بکسی گفته میشود که بساخت قرطاس یا فروش آن میپردازد، سپس نام یک عده اشخاص را که اغلب ایشان از مردم بغداد بوده یا در آنجا ساکن شده بودند و به این عمل اشتغال داشته اند میبرد و احتمال دارد که ایشان را به آن جهت بنسبت قراطیسی یاد میکرده اند که در محله ٔ «درب القراطیس »سکونت داشته یا اینکه شغلشان ساختن یا فروش قرطاس بوده است. خطبیب بغدادی که در 463 هَ.ق. / 1070 م. وفات یافته در تاریخ بغداد (ج 2 ص 91 و ج 4 ص 43 و ج 11 ص 233 و ج 12 ص 3 و 151 و ج 13 ص 45) از هفت نفر نام میبرد که همه به نسبت «قراطیسی » منسوب بوده اند ولی او مثل سمعانی در باب علت انتساب ایشان به این نسبت توضیحی نمیدهد و مطلب را همچنان مبهم میگذارد. در ایام خلافت معتصم ساخت کاغذ از بغداد به سامرا منتقل گردید و یعقوبی که در اواخر قرن سوم هجری مرده میگوید که معتصم بعد از آنکه سامرا را ساخت جمعی از پیشه وران و صنعتگران را به آنجا منتقل نمود تا بر آبادی و رونق آن شهر بیفزایند. از این جماعت بودند عده ای از پیشه وران مصری که در ساخت قرطاس مهارت داشتند و اگرچه در سامرا به این کار مشغول شدند لیکن قرطاسهای ایشان بخوبی قرطاسهای مصری از کار درنیامد. 4- پوستهای کلفت و نازک: موادی که مردم بر آنها مینوشتند انحصار به چیزهایی که ذکر کردیم نداشت بلکه یکی از بهترین این مواد پوست بود که تا مدتها پیش از آنکه بپوسد دوام میکرد و یک عده از ملل قدیمه در کار کتابت از آنها استفاده مینمودند. بعضی از اقسام پوست نازک پس از آنکه آنها را با عمل دباغی و صیقل از کار درمی آوردند بقدری نرم و نازک و لطیف بود که در زیبایی و حسن صنعت از شاهکارها بشمار میرفت. استعمال پوست نازک برای کتابت پیش از اسلام معمول بود، مسلمین نیز آن را بکار میبردند لیکن قیمت گزاف آن سبب شد که فقط آن را برای نوشتن نسخ قرآن و قرارنامه های رسمی و عهد و پیمانها استعمال کنند.
ابوریحان بیرونی در کتاب ماللهند خود (ص 81) آنجا که ذکری ازقدما و موادی که آنها را در نوشتن بکار میبرده اند میکند میگوید که هندیها عادت نداشتند که مثل یونانیهابر پوست بنویسند. از سقراط پرسیدند که چرا بکار تألیف و تصنیف نمیپردازد گفت من نمی خواهم که آنچه را که از دل مردم زنده میتراود بر پوست گوسفند مرده بنویسم. در اوایل اسلام نیز مثل دوره ٔ قدرت یهود خیبر مردم بر پوست کتابت میکردند و اوراق قرآن را بر پوست آهو نوشته بودند چنانکه یهود توراه را بر همان پوست مینوشتند». نوشتن بر روی پوست های نازک تا مدتها در مشرق و مغرب شایع بود و کتابخانه های مهم این بلاد کتبی بر پوست نوشته بزبانهای یونانی و لاتینی و آرامی و عبری و عربی و غیره داشتند.
5- کاغذ -کاغد یا کاغذ کلمه ای است فارسی و شاید هم چینی باشد و ذکر این لغت یا «ورق » در کتب قدیمیه عربی بسیارفراوان دیده میشود ولی در باب ترتیب ساخت و موادی که کاغذ از آنها ساخته میشده و اقسام آن در آن مأخذ کمتر اطلاعی میتوان بدست آورد بلکه در باب این امور اشارات و مطالب مختصری در کلام مؤلفین قدیم دیده میشود که از جمعآوری و تلفیق آنها با یکدیگر تا حدی بتحقیق تاریخ کاغذ در دوره ٔ تمدن اسلامی اطلاعاتی بدست می آید. بعد از آنکه طریقه ٔ ساخت کاغذ بدست آمد و مردم دیدند که آن جنسی سبک و نرم و نازک و حمل و نقل آن آسان است و مقدار زیادی آن را میتوان در جای کمی گنجاند بساختن آن توجه بسیار کردند و در نتیجه هم مقدار کاغذ در دنیا زیاد شد و هم عده ٔ نسخ کتابها.
6- کاغذ سمرقندی: چنین شهرت دارد که چینیها اول قومی هستند که به ساختن کاغذ توفیق یافته اند و «کاغذ چینی » یکی از امتعه ای بوده است که تجار مسلمان آن را در طی مسافرتهای دائمی خود ازبلاد شرق اقصی بعنوان واردات با خود می آوردند. شیوع ساخت کاغذ در ممالک اسلامی نتیجه ٔ یکی از جنگهاست و اول شهر اسلامی که این صنعت در آنجا دایر شده سمرقند است. مسلمین سمرقند را که از مشهورترین و بزرگترین شهرهای ماوراءالنهر است در سال 87 هَ.ق. / 704 م. فتح کردند و ثعالبی که 429 هَ.ق. / 1037 م. وفات یافته در باب چیزهایی که به شهرها و اماکن مختلفه منسوب است میگوید که یکی از خصایص سمرقند کاغذهای آنجاست که بعلت لطیفی و زیبائی و نازکی پس از رواج بازار قرطاسهای مصری و پوستهائی را که سابقاً بر روی آنها مینوشتند از رونق انداخته است و این نوع کاغذ جز در سمرقند و در چین در جائی دیگر ساخته نمیشود.
مؤلف کتاب المسالک و الممالک میگوید که از جمله اسرائی که صالح بن زیاد در جنگ اطلح از چین به سمرقند آورد کسانی بودند که در ساخت کاغذ مهارت داشتند. ایشان در این شهر اخیر به ساختن کاغذ مشغول شدند، کم کم این صنعت در آنجا رونق گرفت و دوام کرد تا آنجا که سمرقند محل تجارت کاغذ شد و کاغذ آن در دنیا شهرت یافت و تمام شهرهای عالم از آن شهر جهت خود کاغذ می طلبیدند. جنگی که به آن اشاره شد در کنار رودخانه ٔ طراز در سال 134 هَ.ق. / 751 م. بین مسلمین که سردار ایشان زیادبن صالح بود و بین امرای ترک و متحدین چینی ایشان اتفاق افتاده و ذکر آن در مآخذ عربی و چینی هر دو هست. این اسرای چینی که صالح آن را بسمرقند آورد لابد در این واقعه اسیر شده اند زکریای قزوینی (متوفی به سال 682 هَ.ق. / 1283 م.) در کتاب آثارالبلاد خود (ص 360 از چ وستنفلد در گوتینگن 1848) تقریباً همان بیانی را که ثعالبی در این باب کرده و ما آن را سابقاً نقل نمودیم آورده است به این عبارات، «در سمرقند اشیاء زیبائی ساخته میشود که آنها را از آنجا به شهرهای دیگر میبرند از آن جمله کاغذ سمرقندی است که نظیر آن فقط در چین دیده میشود. صاحب المسالک الممالک میگوید که جمعی از اسرا را از چین بسمرقند آوردند و در میان ایشان کسانی بودند که به صنعت ساخت کاغذ آشنائی داشتند و ایشان در آن شهر به این صنعت پرداختند، بتدریج تهیه ٔ کاغذ در سمرقند اهمیت یافت و آنجا بازار تجارت این متاع شد و شهرهای دیگر از سمرقند کاغذ وارد میکردند. معلوم نشد کتابی که ثعالبی و قزوینی از آن بعنوان المسالک و الممالک یاد میکنند تألیف کیست زیرا که در سه کتابی که امروز ما در دست داریم و عنوان آنها شبیه با عین عنوان فوق است یعنی مسالک الممالک اصطخری و المسالک و الممالک ابن حوقل که چاپ دوم آن به اسم «صورهالارض » انتشار یافته و المسالک و الممالک ابن خرداذبه که هر سه در لیدن در جزء مجموعه ٔ «کتابخانه کتب جغرافیای عربی » بچاپ رسیده چنین مطلبی وجود ندارد بنابراین باید گفت که ثعالبی و قزوینی مطلب فوق را از یکی دیگر از کتب قدیمه ٔ جغرافیا که عنوان المسالک و الممالک داشته اند و نام عده ٔ زیادی از آنها در کتاب الفهرست ابن الندیم و کشف الظنون حاجی خلیفه ضبط است نقل نموده اند.
نویری در کتاب نهایهالارب (ج 1 ص 354 از چ دارالکتب المصریه) نیزبه کاغذ سمرقندی اشاره میکند و آن را از جمله ٔ مزایای این شهر می شمارد و عبارت او در این مورد عین عبارت ثعالبی است و در ثمارالقلوب همین کار را کرده است ابن الوردی در کتاب خریدهالعجائب (ص 231 از چ محمد شاهین، قاهره 1280 هَ.ق.). کاغذسمرقندی بعلت خوبی و گرانی مورد مثل بوده چنانکه ابوبکر خوارزمی در نامه ای که به ابوالحسین علی بن دایه نوشته در گله از دیر رسیدن نامه ٔ او چنین مینویسد: «... ام الاَّن سمرقند بعدت علیه والکاغذ عزلدیه ؟ فأنا اجهز الیه قوافل تحمل من الکاغذ اوقاراً و یتصل منی الیه قطاراً قطاراً». سمعانی در کتاب الانساب در نسبت «الکاغذی » میگوید که این نسبت بکسی داده میشود که کار او ساختن کاغذ تحریر یا فروش آن است و ساخت کاغذ در بلاد مشرق جز در سمرقند در جایی دیگر معمول نیست.
یاقوت حموی که به سال 626 هَ.ق. / 1228 م. وفات یافته در شرح حال ابوالفضل جعفربن فرات معروف بابن حنزابه (متوفی سال 391 هَ.ق. / 1000 م.) میگوید که این وزیر از سمرقند کاغذ وارد میکرد تا کتابت کنندگانی که برای کتابخانه ٔ او کتابت استنساخ میکردند آنها را به کار ببرند و محمدبن طاهر مقدسی میگوید که در سمرقند مخصوصاً برای ابوالفضل وزیر کاغذ میساختند و ازمصر نیز هر سال مقداری کاغذ می آوردند. در کتابخانه ٔاو همیشه یک عده کاتب بکار استنساخ مشغول بودند، اتفاق یکی از ایشان از شغل خود استعفا کرد، ابوالفضل امر داد تا بحساب او برسند و عذرش را بخواهند و صد دینار نیز اضافه به او بدهند. آن کاتب چون چنین دید به شغل خود برگشت و از استعفا صرف نظر نمود.
«همین محمدبن طاهر مقدسی از اسحاق بن ابراهیم بن سعید حبال نقل میکند که ابونصر سنجری حافظ خدمت بیش از صد استاد رسیده و غیر از من کسی نمانده بود که وی محضر درسش رادرک نکرده بود. چون پیش من آمد قریب بیست جزء کتاب تألیفات داشت و همه را بر کاغذهائی کهنه نوشته بود.از او پرسیدم که این کاغذها را از کجا آورده ای ؟ گفت این از همان کاغذهائی است که از سمرقند برای ابوالفضل وزیر می آوردند. تصادفاً قسمتی از کتب کتابخانه ٔ او به دست من افتاد، من از میان آنها اوراقی را که سفید بود میکندم و بر آنها مطالب خود را مینوشتم و این اجزاء از آنجا حاصل شده.
سیوطی از قول بعضی روایت میکند که: «قراطیس سمرقند برای مردم مشرق همان حکم قراطیس مصر را برای اهل مغرب دارد». و غرض او از قراطیس سمرقند همان کاغذ منسوب به آنجاست. از آنجا که سمرقند از شهرهای ماوراءالنهر بشمار میرفته شهرت کاغذ آن در سراسر بلاد پیچیده بود بهمین جهت بعضی از نویسندگان تمام ماوراءالنهر را از راه اغراق سرزمین ساخت کاغذ بقلم آورده چنانکه ابن حوقل در باب مردم این بلاد میگوید که: «ایشان به ساخت کاغذی که از جهت خوبی و فراوانی در دنیا نظیر ندارد مشهور آفاقند ». همچنین استخری هم که مثل ابن حوقل ازمردم قرن چهارم هجری است نوشته که در هیچیک از شهرهای اسلام نوشادر و کاغذی که در ماوراءالنهر بدست می آید دیده نمیشود.
7- اقسام کاغذ: مسلمین در ساخت کاغذ از پنبه و مواد نباتی دیگر استفاده میکردند و شکی نیست که اقسام کاغذ بنسبت موادی که در ساخت آن بکار میرفته از لحاظ کلفتی و نازکی و دوام و شفافی و رنگ متنوع میشده است. قدما میگفتند که بهترین اقسام کاغذ آن است که سفید و درخشان و جادار و سنگین و قطع آن متناسب و دوام آن در مقابل گردش روزگار بیشتر باشد. ابن الندیم ازشش نوع کاغذی که در عهد او معروف بوده گفتگو میکند و پس از ذکر موادی که قدما در نوشتن از آنها استفاده میکردند میگوید: «کاغذ خراسانی را از کتان میساختند، بقولی در عهد بنی امیه ساخت آن معمول شده و بقولی در عصر بنی عباس، بعضی میگویند که ساخت آن قدیمی است بعضی دیگر بر خلاف آن را از مخترعات جدید میدانند. « چنین روایت کرده اند که بعضی از هنرمندانی که از چین به خراسان منتقل شده بودند آن را بتقلید کاغذ چینی در خراسان ساخته اند. اما اقسام آن سلیمانی است و طلحی و نوحی و فرعونی و جعفری و طاهری ». این شش قسم انواع کاغذی است که در اواخر قرن چهارم هجری در ممالک اسلامی شایع و مستعمل بوده است. کاغذ سلیمانی منسوب است به سلیمان بن راشد که در ایام هارون الرشید والی خراسان بود و کاغذ طلحی بنام طلحهبن طاهر دومین امیر از امرای طاهری است که از 207 تا 213 هَ.ق. / 822-828 م. بر خراسان امارت میکرده و کاغذ نوحی ظاهراً بنوح سامانی منسوب است اما کدام نوح، نوح اول (331-343 هَ.ق. / 942-954 م.) یا نوح دوم (366-387 هَ.ق. / 976-997 م.) درست معلوم نیست. کاغذ فرعونی نوعی از کاغذ بوده است که حتی در مصر هم با کاغذ پاپیروسی رقابت میکرده و قدیمترین نوشته ٔ عربی که بر روی این قسم کاغذ نوشته شده تاریخش در حدود سال 180 الی 200 هَ.ق. / 796-815 م. است. استعمال کاغذ فرعونی تا چند سال بعد از این تاریخ هم معمول مانده چنانکه در شرح حال شیخ الرئیس ابوعلی سینا (متوفی سال 428 هَ.ق. / 1036 م.) یکی از شاگردان او میگوید که: «شیخ الرئیس از من خواست تا برای او کاغذ سفید حاضر کنم و چون آوردم پاره هایی از آن برید و من پنچ پاره از آنهارا پیوستم، هر کدام از آنها ده ورق بود بقطع چهار یک کاغذ فرعونی. اما کاغذ جعفری منسوب است به جعفر برمکی که در سال 187 هَ.ق./ 802 م. موقع افول کوکب اقبال برامکه بقتل رسیده است. کاغذ طاهری به طاهر دوم از امرای طاهری خراسان (230-248 هَ.ق. / 844-862 م.) منسوب است و یاقوت از دو نوع دیگر کاغذ یکی کاغذ جیهانی دیگر کاغذ مأمونی ذکری میکند که گویا اولی به شهر جیهان یکی از بلادخراسان و دیگری به مأمون خلیفه (198-218 هَ.ق. / 813-862 م.) منسوب باشد. سمعانی نوعی دیگر از کاغذ را نام میبرد بنام کاغذ منصوری و میگوید: «از کسانی که بنسبت کاغذی شهرت کرده اند یکی هم ابوالفضل منصوربن نصربن عبدالرحیم کاغذی است از مردم سمرقند و کاغذ منصوری که در خراسان مشهور شده منسوب به این شخص است که به سال 423 در سمرقند وفات یافته کاغذ منصوری در تمام بلاد اسلامی شهرت داشت و در تمام نقاط مثل عراق و مصر طرز ساخت آن را تقلید کرده بودند. غیر از این کاغذ منصوری که ذکر آن گذشت از یک نوع کاغذ منصوری دیگری نیز در کتب قدیمه ذکری دیده میشود و معلوم نیست که آن به کدام منصور منسوب بوده چنانکه بعضی از مورخین نوشته اند که ابوالحسن بن الفرات وزیر را (متوفی سال 312 هَ.ق. / 924 م.) عادت بر آن جاری بود که هیچکس را در شب نمیگذاشت از خانه ٔ او بیرون برود مگر آنکه به او شمعی و درجی منصوری ببخشد و غرض از «درج منصوری » یک دسته کاغذ بود که آن را درهم میپیچیدند و از آن در نوشتن نامه و چیزهای دیگر از این قبیل استفاده میکردند. قسمی دیگر از کاغذ که ما علت انتساب آن را ندانستیم و ذکر آن فقط در یکی از نسخه های خطی کتابخانه ٔ ما آمده «کاغذ صلحی » است. دیگر از اقسام کاغذ که تعیین اسم آن برای ما میسر نشد آن قسم کاغذی است که سمعانی در بیان ذکر ابوالحسین ناصر کاغذی معروف بدهقان از آن نام میبرد و میگوید که به این شخص یک قسم کاغذی منسوب است که هیچکس در خوبی ساخت و سفیدی و پاکی جنس هنوز نتوانسته است بر او سبقت گیرد. از کاغذسازان مشهور یکی هم ابوعلی کاغذی است که با سمعانی مولف کتاب الانساب متوفی به سال 562 هَ.ق. / 1166 م. معاصر بوده است.
هلال بن محسن صابی که در 488 هَ.ق. / 1056 م. مرده فصلی نوشته است در باب کاغذهائی که بر روی آنها به خلفا نامه مینوشته اند یاخلفا بر آنها تحریر میکرده از جمله میگوید: «از قدیم عادت بر این جاری بود که نامه های دولتی را بر کاغذهای پهن مصری بنویسند اما پس از آنکه آوردن آنها مشکل و وجود آنها نایاب شد بجای آن کاغذ پهن شیطانی را اختیار نمودند و از آن در کار نوشتن قرارنامه و احکام حکومت و القاب استفاده میکردند همچنانکه مکاتبه ٔ با متنفذین و امرای دوردست یا بالعکس بر روی همین قسم کاغذ بعمل می آمد ولی در توقیعاتی که وزیر خلیفه از دربار صادر میکرد کاغذ نصفی را زیادتر بکار میبردند. کتابخانه های بزرگ قدیمی از خیلی پیش برای استنساخ اقسام مختلفه کاغذ داشتند که بعضی از انواع آن بسیار نفیس بود. مثلاً یاقوت حموی در شرح حال خوشنویس معروف ابن البواب که به سال /413 1022 م. وفات کرده در ذکر کتابخانه ٔ بهاءالدوله دیلمی چنین میگوید: «مؤلف کتاب المفاوضه گوید که ابوالحسن علی بن هلال معروف به ابن البواب به من گفت که من در شیراز عهده دار اداره ٔ کتابخانه ٔ بهاءالدوله پسر عضدالدوله بودم. این کتابخانه سپرده بمن بود و من به سرپرستی آن اشتغال داشتم، روزی در میان کتب پراکنده نسخه ای دیدم در جلدی سیاه چون آن را گشودم دیدم یکی از سی جزء قرآن است بخط ابوعلی بن مقله. از دیدن آن در عجب آمدم و آن را بکناری گذاشتم و پس از تفحص در میان سایر کتابها بیست و نه جزء آن را بدست آوردم ولی هرچه در کتابخانه گشتم به یافتن جزء سی ام آن توفیق نیافتم و یقینم شد که کتاب ناقص است. این اجزاء بیست و نه گانه را از سایر کتابها جدا کردم و بخدمت بهأالدوله رفتم و گفتم که مردی بدادخواهی آمده است و حاجتی دارد که برآوردن آن مستلزم زحمتی نیست یعنی میخواهد که ابوعلی موقق وزیر او را در نزاعی که با خصم خوددارد یاری نماید و میگوید که اگر امیر این حاجت مرابرآورد هدیه ٔ گرانبهائی را که همراه آورده ام به حضورش تقدیم خواهم کرد. گفت این هدیه چیست ؟ گفتم قرآنی به خط ابوعلی بن مقله. گفت او را پیش آر تا هر حاجتی دارد برآورم. من اجزاء قرآن را بخدمتش آوردم. یکی از آنها را گرفت و پس از ملاحظه گفت در کتابخانه ٔ ما نظیر همین قرآن وجود داشته ولی مفقود شده است. گفتم این همان قرآن است، سپس داستان جمعآوری آن را برای او نقل کردم و گفتم که به چه وضع افتاده بود و یک جزء آن ناقص است.
بهاءالدوله به من گفت که آن جزء را بنویس و نسخه را تمام کن گفتم اطاعت میکنم ولی به یک شرط و آن اینکه اگر آن را نوشتم و امیر آن را نتوانست در میان اجزاء دیگر مشخص کند خلعتی با صد دینار به من بعنوان انعام اعطاء فرماید بهاءالدوله این شرط را پذیرفت. «من اجزاء قرآن را از او گرفتم و بخانه آمدم بعد به کتابخانه رفتم و کاغذهای کهنه را زیر و رو کردم تا کاغذی که به کاغذ نسخه ٔ قرآن شباهت داشت پیداکردم در آن میان اقسام کاغذ سمرقندی و چینی کهنه که همه ظریف و عجیب بودند وجود داشت. کاغذی را که پسندیدم برداشتم و جزء ناقص را بر آن نوشتم و تذهیب کردم و بتذهیب آن صورت کهنگی دادم پس جلد یکی از کتابهای کتابخانه را کندم و آن را در آن قرار دادم و جلد دیگری بجای آن نهادم و آن را نیز کهنه کردم. داستان قرآن از خاطر بهاءالدوله رفت و سالی بر این مقدمه گذشت تا آنکه روزی ذکر ابوعلی بن مقله به میان آمد بهاءالدوله بتناسب بمن گفت که آیا آن جزء از قرآن را نوشتی ؟ گفتم آری، گفت بیاور تا ببینم من تمام اجزاء سی گانه ٔ قرآن را به حضور آوردم جزء جزء همه را ورق زد و نتوانست آن جزئی را که به خط من بود تشخیص دهد بمن گفت پس آن جزئی که بخط تست کدام است ! گفتم اگر چشم امیر تشخیص میدهد پس چرا آن را نمیشناسد؟ این قرآن بتمامی خط ابن مقله است و باید این راز بین ما نهان بماند. گفت بهمین شکل خواهد ماند. بهاءالدوله قرآن را در محلی نزدیک به خوابگاه خود نگاه داشت و به کتابخانه برنگرداند، اما خلعت و دینارها را که اعطای آن به من وعده شده بود هر قدر من در مطالبه اصرار ورزیدم بهاءالدوله به وعده و مماطله گذراند تا آنکه پس از یأس از این بابت روزی به او گفتم که در کتابخانه کاغذ سفید چینی و کاغذ کهنه ٔ بریده و دست نخورده زیاد است اگر امیر اجازه دهد من آن کاغذهای بریده را بجای خلعت و دینار معهود بخانه ببرم. گفت برو و آنها را ببر من بکتابخانه رفتم و هرچه از این نوع در کتابخانه بود برگرفتم و بخانه بردم و سالها بر روی آنها مینوشتم ».
ساخت کاغذ در عراق: اگر چه شهرت کاغذ سمرقندی عالم را گرفت. و سایر شهرها اقسام کاغذ را از این شهر وارد میکردند لیکن این وضع مدتی مدید دوام نکرد چه بنابر آنچه از کتب تاریخی استنباط میشودساخت کاغذ پس از چندی از محل اولی آن که سمرقند بودبه سایر بلاد اسلامی منتقل گردید و بغداد اولین این شهرها بود. ابن خلدون در مقدمه ٔ تاریخ خود (چ بولاق 1274 هَ.ق. ص 206) تحت عنوان «صناعهالورق » در این باب اطلاعاتی نفیس بدست میدهد و میگوید: «در ابتدای امر اسلام بعلت کم بودن عدد تألیفات و مکاتبات دولتی و قبالجات و ارزانی زندگانی اسناد کتبی را چه در استنساخ کتب چه در مکاتیب دولتی و فرمانهای تیول و قبالجات بر روی پوستهای نازک مینوشتند که قبلا آنها را برای این مصرف آماده ساخته بودند و پوست نازک را بعلت استحکام آن و به آن جهت که تصرف در مکتوباتی که بر پوست میشد مشکل بود برای این کار اختیار کرده بودند. اما پس از آنکه تألیف و تدوین افزایش فوق العاده پیدا کردو مکاتبات دولتی و قبالجات زیاد شد پوست برای اینکار کم آمد ناچار فضل بن یحیی به ساخت کاغذ امر داد و بعد از آن مکاتبات دولتی و قبالجات را بروی آن نوشتندو مردم از آن پس برای نوشته های دولتی و علمی اوراق کاغذ را اختیار کردند و تا آنجا که ممکن بود کار ساخت آن را ترقی دادند». بنابراین شرح فضل بن یحیی که ازبزرگان وزرای عباسی است اول کسی بود که در بغداد نخستین کارخانه ٔ کاغذ سازی رابوجود آورد و چون فضل در 147 متولد و در 193 وفات یافته پس از داخل شدن کاغذ به بغداد با ربع اخیر از قرن دوم هَ.ق. مقارن بوده است. ساخت کاغذ در بغداد بسرعت ترقی کرد و قرین کمال شد چنانکه جعفربن یحیی برمکی برادر فضل مذکور کمی بعد دستور داد تا در دواوین دولتی کاغذ را بجای پوست بکار ببرند.
قلقشندی در باب شروع استعمال و ساخت کاغذ در عراق میگوید که در ابتدا رأی صحابه بر آن قرار گرفت که قرآن را بعلت دوام پوست بر روی آن بنویسند، شاید هم این تصمیم بر اثر آن بوده است که فقط این جنس را در آن وقت موجود داشتند و این رسم جاری بود تا آنکه هارون الرشید بخلافت نشست (خلافتش از سال 170 تا 193 هَ.ق. / 786-809 م.) از عهد او ببعد کاغذ رو به ازدیاد گذاشت و ساخت آن بین مردم معمول گردید. این خلیفه دستور داد تا بر کاغذ تحریر کنندزیرا که نوشته هائی که بر کاغذ بود کمتر امکان محو وتزویر در آنها میرفت و اگر میخواستند که عبارتی را بر روی آن محو نمایند کاغذ خراب و دستبرد تقلب کننده واضح میگردید از این تاریخ ببعد استعمال کاغذ از بغداد به سایر نواحی منتقل گشت و بلاد دور و نزدیک آن را پذیرفتند تا به صورت امروزی درآمد» ساخت کاغذ در قرن چهارم هَ.ق. در بغدادکمال رواج را داشت و کارخانه های ساخت و دکانهای فروش آن متعدد بود.
صولی میگوید که در ذی القعده ٔ سال 332هَ.ق. / 943 م. درمحله ٔ کرخ بغداد حریقی بزرگ روی داد و ابتدای آن از اطاق بازار ماهی فروشان بود و از آنجا بدکانهای کاغذفروشی و کفش فروشی سرایت نمود. یاقوت نیز در معجم البلدان (در ماده دارالقز) به ساخت کاغذ در بغداد در عهد خود (قرن هفتم هَ.ق.) اشاره میکند و میگوید که دارالقز محله ٔ بزرگی است در بغداد بجانب صحرا که امروز از مرکز شهر تا آنجا یک فرسخ است ولی اکنون تمام اطراف آن ویران و جز چهار محله ٔ پیوسته به یکدیگر چیزی از آن بجا نیست این چهار محله عبارتند از دارالقز و محله ٔعتابین. (کسانی که پارچه ٔ مخطط عتابی میبافته اند) ومحله ٔ نصریه و چهار سوق، بقیه ٔ محلات به صورت تلهائی درآمده و در این نقطه است که امروز کاغذ میسازند». ابن عبدالحق مؤلف کتاب مراصدالاطلاع که در 739 هَ.ق./ 1338 م. مرده میگوید که محله ٔ دارالقز در طرف مغرب بغداد قرار داشته است.
یاقوت سپس در ماده ٔ «چهار سوج » میگوید که این ناحیه از محلات بغداد است مقابل محله ٔ حربیه اما محلات اطراف آن ویران شده و آنچه از آن مانده است همان محلات نصریه و دارالقز است که بهم متصلندو در پشت خرابه های بغداد حکم آبادی مستقلی را پیدا کرده اند و در روزگار ما در آنجا ساختن کاغذ معمول است. قلقشندی در باب نفاست کاغذ بغدادی مبالغه میکند ومیگوید که عالیترین جنس کاغذ که ما دیده ایم کاغذ بغدادی است که با وجود کلفتی نرم و کناره ٔ آن لطیف و اجزاء آن متناسب و قطع آن بسیار بزرگ است و بر روی آن غالباً بجز نسخ قرآن شریف چیز دیگر نمی نویسند ولی گاهی منشیان مراسلات ایلخانان را بر آن اوراق تحریر میکنند. سابقاً موقعی که ازاقسام کاغذ گفتگو میکردیم اشاره ای نیز به «درج منصوری » کردیم و گفتیم هر کس شب هنگام از خانه ٔ ابوالحسن بن الفرات وزیر بیرون میرفت به او از آن میدادند. ابن الطقطقی مؤلف کتاب الفخری این قصه را به شکلی دیگر نقل میکند و ما روایت این مورخ را چون از کثرت کاغذ در بغداد در آن ایام حکایت مینماید برای مزید فایده ذیلاً می آوریم: مورخ مذکور میگوید که هر وقت ابن الفرات به وزارت میرسید شمع و برف و کاغذ بعلت کثرت مصرف گران و نایاب میشد چه هر کس در هر مقام که بود چون بمنزل او وارد میشد در هر یک از فصول سه گانه بایدبرف آب بیاشامد و چون بیرون میرفت چه بزرگ باشد چه خرد باید شمع پاکیزه ای در اختیار او بگذارند و در منزل او خانه ای بود بنام کاغذخانه و هر کس هرقدر کاغذ احتیاج داشت به آنجا میرفت و بقدر نیازمندی خود از آن برمیگرفت ». اگر در نوشته ٔ الفخری لفظ کاغذ آمده لیکن صابی در کتاب تاریخ الوزراء (ص 195) آن را بلفظ قرطاس نقل میکند و میگوید که: «در کنار منزل ابن الفرات سبدچه های بسیار بود پر از اشیاء برای کسانی که محتاجند و برای خرید آنها پولی ندارند. از آنجمله قطعاتی بود از قرطاس بقطع نصف یا ثلث ». در باب میزان پولی که در ماه صرف کاغذ در ایام معتضد خلیفه (279، 289 /هَ.ق. 892، 902 م.) میشده از گفته ٔ صابی که در شرح حال احمدبن محمد طائی آورده مطلب مهمی استنباط میشود.صابی در ترجمه ٔ زندگانی این شخص و شرح کارهائی که بر عهده ٔ او بوده و اموالی را که باید روزانه به بیت المال بپردازد و از آن جمله قیمت کاغذ بوده چنین مینویسد: «خرج... اعضای دیوانها و خزانه داران و دربانان و مدیران و دستیاران و سایر بستگان به دواوین و قیمت صحیفه ها و قرطاسها و کاغذها... در ماه 4700 دینار ودر روز 165 دینار و دو ثلث بوده است ».
9- ساخت کاغذ در شهرهای شام: بعد از آنکه دائره ٔ ساخت کاغذ در عراق توسعه یافت این صنعت از آنجا به شهرهای شام سرایت کرد و در نتیجه در این شهرها کارخانه های مختلف برای تهیه ٔ اقسام نفیسی از کاغذ بوجود آمد و در این راه طرابلس شام بر سایر بلاد این سرزمین تفوق پیدا کرد. ناصرخسرو شاعر و مسافر مشهور در سال 438 هَ.ق. / 1047 م. این شهر را دیده و درباب کاغذی که در آنجا ساخته میشود میگوید که آن در نیکویی و زیبایی مثل کاغذ سمرقند بلکه بهتر از آن است. اگر این صفت در طرابلس به درجه ٔکمال نرسیده بود البته هیچوقت نظر این جهانگرد ایرانی را به این درجه جلب نمی نمود. دیگر از شهرهای شام که صنعت کاغذ در آنجا در قرن چهارم هجری رونقی داشته طبریه است و بشاری مقدس به این نکته اشاره کرده. اما دمشق که بزرگترین بلاد شام است از قدیم به کاغذهای خود مشهور بوده حتی مورخین یونانی نیز این مطلب را یادآور شده اند. نزد مورخین اسلامی نیز کاغذ دمشقی بخوبی شهرت داشته چنانکه ابوالبقاء بدری از مردم قرن نهم هجری میگوید که در دمشق ساخت قرطاس معمول است و قرطاس آن به علت صیقل نیکو و پاکی اجزاء ممتاز بشمار میرود در این عبارت غرض از قرطاس همان کاغذ است. تجارت کاغذ دمشقی تا مدتی رواج بسیار داشت و ممالک اروپای شرقی کاغذ خود را مستقیماً از ممالک شرق نزدیک میخریدند و کلمه ٔ شارتا داماسینا در السنه ٔ اروپائی که بمعنی کاغذ دمشقی است گواه این مطلب است.
علامه محمد کردعلی بک کاغذ شامی را در کتاب الخططالشام ج 4 ص 243 بخوبی وصف کرده و ما بمناسبت قسمتی از بیانات مشارالیه را در اینجا می آوریم: «کاغذ را در شام باشکال مختلف در زیر اسبابهای فشار کوچکی میساختند و ماده ٔ اصلی آن پارچه های کهنه یا حریر بود. در سال 706 م. مردی که یوسف بن عمرو نام داشت بجای پنبه که از آن کاغذ دمشقی میساختند حریر را بکار برد و در موزه ٔ دارالکتب العربیه در دمشق نوشته ای است بتاریخ سال 226 بر کاغذی که ظاهراً همان کاغذ دمشقی است و آن که قدیمترین نوشته ٔ عربی است در شام هنوز همچنان استوار و بی عیب مانده است ». محمد کردعلی بک سپس در همان کتاب (ج 4 ص 244) رشته ٔ کلام را به ساخت کاغذ در حلب میکشد و میگوید یکی از علمای حلب برای من نقل کرد که در حلب نیز کاغذ میساختند و یکی از محلات آن که در آن کارخانه های کاغذی وجود داشته هنوز باسم وراقه (کارخانه ٔ کاغذسازی) معروف است و کاغذ حلبی که باستحکام وصیقل داشتن ممتاز بوده هنوز هم پیش ما بخوبی مثل است.» غیر از شهرهائی که ذکر کردیم در شام بعضی دیگر از بلاد هم به ساخت کاغذ و داشتن کارخانه هایی برای این کار مشهور بوده اند مثل حماه و منبج. قلقشندی بعد از بیان کاغذ بغدادی در باب کاغذ شامی میگوید که جنس آن از کاغذ بغدادی پست تر است و دو نوع از آن شهرت دارد یکی نوع حموی که از جهت قطع کوچکتر از کاغذ بغدادی است و نوعی دیگر که از جهت جنس پست تر از کاغذ بغدادی است به نوع شامی معروف است و قطع آن حتی از قطع نوع حموی هم کوچکتر میباشد. از آنچه گذشت حال ساخت کاغذ در شام معلوم شد و دانستیم که در اوایل قرن نهم هجری چه شهرهایی در این سرزمین کارخانه ٔ کاغذ سازی داشته و از آنجمله شهر حماه نیز در این ردیف می آمده است.
10- ساخت کاغذ در مملکت مصر: باید دانست که در ممالک اسلامی ساخت کاغذ منحصر به عراق و شام نماند بلکه از آن دو سرزمین بوادی نیل رسید و بتدریج در بلاد این ناحیه کارخانه های کاغذ سازی زیاد شد ومقدار محصول آنها رو به فزونی گذاشت. مقریزی که در سال 845 هَ.ق. / 1441 م. فوت کرده و بنابراین در نیمه ٔ اول از قرن نهم میزیسته در کتاب خطط خود (چ 2 ص 77 چ مطبعهالنیل، قاهره 1325 هَ.ق.) در ذکر ناحیه ٔ بنی ریهبن عمرو در فسطاط میگوید که امروز در این نقطه کارخانه هایی هست که در آنها به تهیه ٔ کاغذ اشتغال دارند. وی در محلی دیگر از همان کتاب (ج 2 ص 189) میگوید که ساخت کاغذ منصوری در مصر انحصار به شهر فسطاط دارد و کارخانه هائی که برای این کار در این شهر هست در قاهره نیست و در جائی دیگر از همان کتاب (ج 3 ص 37) از «خان کاغذسازان » صحبت میدارد و از آن چنین برمی آید که در این «خان » نیز جمعی به ساختن کاغذ مشغول بوده اند. قلقشندی هم از ذکر کاغذ مصری غفلت نکرده بلکه بعد از بیان کاغذ عراقی و شامی میگوید که از این دو قسم پست تر کاغذ مصری است و آن بر دو قطع است قطع منصوری و قطع عادی و منصوری از جهت قطع از نوع عادی بزرگتر است و کمتر اتفاق میافتد که هر دو روی آن را صیقلی کنند در صورتی که نوع عادی را از هر دو طرف صیقلی مینمایند و آن را در اصطلاح کاغذ سازان «مصلوح » میگویند. نوع دیگر کاغذ مصری دو درجه است یکی عالی دیگری متوسط و نوعی دیگر هم بود معروف به نوع «فوی » بقطع کوچک و کلفت و زبر و ناصاف که در کتابت نمیشد از آن فایده ای برداشت بهمین جهت آن را برای پیچیدن حلوا و عطر و غیره بکار می بردند.
11- ساخت کاغذ در مغرب و اندلس: صنعت ساخت کاغذ متدرجاً از مشرق زمین یعنی از عراق و شام و مصر به بلاد مغرب منتقل گردید و در جزیره ٔ صقلیه (سیسیل) و مراکش و اندلس جهت این عمل کارخانه هائی ایجاد شد و از همین نواحی بود که ساخت کاغذ به شهرهای دیگر اروپا سرایت نمود و این نکته ای است که در تاریخ صنعت کاغذ پیش اروپائیان معروف است مثلاً در جزیره ٔ صقلیه کارخانه هائی بود که مسلمین در آنها به ساخت کاغذ میپرداختند و از آنجا این صنعت به شبه جزیره ٔ ایتالیا منتقل گردید. از شهرهای اندلس که مردم آن در ساختن کاغذ کمال مهارت را پیدا کرده و به این حیث مشهور بودند شهر شاطبه است از شهرهای بزرگ شرقی این سرزمین در مشرق قرطبه که مؤلفین کتب جغرافیا همه در باب کاغذ ساخت این شهر راه مبالغه رفته اند چنانکه شریف ادریسی میگوید که کاغذی که در این شهر ساخته میشوددر دنیا نظیر ندارد و یاقوت میگوید که کاغذ شاطبه بسیار خوب است و این متاع را از آنجا به سایر شهرهای اندلس میبرند. مقری که در سال 1041 هَ.ق. / 1632 م. مرده به کاغذ نوع منصوری در اندلس اشاره میکند و ماسابقاً در شمردن اقسام کاغذ از این قسم نیز اسمی بردیم. اما کاغذی که در بلاد مغرب ساخته میشده قلقشندی آن را به بدی جنس یاد کرده و بعد از وصف اقسام کاغذهای عراقی و شامی میگوید که این اقسام پست تر کاغذی است که در بلاد مغرب و فرنگ میسازند و آن جنس بسیار پستی است چه زود میپوسد و دوامی ندارد بهمین جهت قرآنها را برای آنکه بیشتر دوام کند مثل ایام قدیم بر پوست می نویسند.
12- ساخت کاغذ در ایران: ساخت کاغذ در ایران چنانکه شایسته بوده در قرون اول اسلام رواجی نیافته در صورتی که باید صنعت کاغذسازی پیش از آنکه از سمرقند به بغداد منتقل شود در ایران معمول گردد ولی از اطلاعات تاریخی چیزی در این خصوص استنباط نمیگردد فقط در قرون متأخر این صنعت در ایران رواجی پیدا کرده. از مشهورترین شهرهای ایران که در ساخت کاغذ شهرت داشته شهر خونج یا خونه بوده است و یاقوت در اوایل قرن هفتم هجری در خصوص این آبادی میگوید که نام امروزی آن کاغذکنان یعنی مسکن کاغذسازان است و آن در دو روز فاصله از زنجان واقع شده.
13- اندازه ٔ قطعه های کاغذ: خوانندگان کتب قدیم عربی غالباً در طی مطالعه به الفاظی مربوط به حجم کاغذ برمیخورند که حقیقت آنها را درنمی یابند. قطع کاغذ پیش قدما به نسبت مقصودی که در اختیار اوراق داشته اند فرق میکرده است بعل

تعبیر خواب

کاغذ

اگر کسی بیند کاغذ سفید و پاکیزه داشت، دلیل که به قدر آن مال یابد. اگر بیند کاغذ او در آب افتاد یا بسوخت، دلیل نقصان مال است.
- محمد بن سیرین

اگر در خواب دید کاغذ بسیار داشت، دلیل که در علم و فضل شهرت کند.
- جابر مغربی

فرهنگ فارسی هوشیار

ماشین چاپ

چرخین چاپ دستگاه چاپ


چاپ

طبع، عملی است که به واسطه آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه شبیه به آن تهیه کرد

مترادف و متضاد زبان فارسی

چاپ

افست، طبع، منتشر، نشر، باسمه، دروغ، شایعه، گزافه، اغراق

فارسی به عربی

چاپ

انطباع، تابع، صحافه، طباعه، طبعه

فارسی به ایتالیایی

چاپ

stampa

فارسی به آلمانی

چاپ

Abstempeln, Briefmarke (f), Gepräge (f), Prägen, Stampfen, Auflage [noun], Presse (f), Pressen

معادل ابجد

کاغذ چاپ

1727

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری